خواندمرادوست شام وسحرگاه
لبّیک گویم با شرم جانکاه
راه درازی در پیش دارم
اما چه سازم با عمر کوتاه
پشتم خمیده از بار عصیان
یارم بود غم کارم شده آه
از بس شکستم پیمان و توبه
شرم آیدم از «اَستَغفِرُ الله»
کوه گناهم نومید میداشت
«لا تقنطوا» کرد آن کوه را کاه
خواهی بدانی احوال زارم
بشنو زِ حافظ این بیت دلخواه
«آئین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه»
بارد زِ مژگان هر شب ستاره
دارد «شکوهی» تا مهر آن ماه
سلام
این شعر از کیست؟