به نام خدا
بدون مقدمه ٬ باید گفت که همه انسانها عادت های بد هم دارند٬اما ایا تا به حال به این عادتهای بد فکر کردیم یا سعی برای تغییرشون داشته ایم ؟
مطمئنا سخت است٬ چراکه ما انسان ها اساسا یک مقاومت ذاتی در برابر تغییرات داریم!
بیشتر مردم برای اینکه رفتار هاشون رو تغییر ندهند٬ دیگران رو به خاطر موارد نا مطلوبی که برایشان چه در زندگی کاری و چه در زندگی شخصی پیش می اید٬ مقصر می دانند.همیشه ریشه و منشا این مشکلات٬ عادت های انها است که نمی خواهند عوضشان کنند و تا زمانی که از این عادت ها ی بد که در عمق وجودشان ریشه کرده رهایی نیابند٬ان مشکل ها دوباره با شکل های گوناگون بروز می کنند.
منظور خاصم ازین مطلب این بود٬ که در شب های قدر از خدا بخواهیم تا قدرت قبول و تغییر این عادتهای بد رو به ما عطا کند و ما را از چنگال عادتهای بدمان رهایی بخشد !
گفتم: خستهام
گفت: لاتقنطوا من رحمة الله .:: از رحمت خدا نا امید نشوید
گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!
گفت: فاذکرونی اذکرکم .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا .:: تو چه میدانی ! شاید موعدش نزدیک باشد
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟
گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره کنی تمامه!
گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم .:: خدا نسبت به همهی مردم مهربان استگفتم: دلم گرفته
گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: مردم به چی دلخوش کردن! باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله
گفت: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا آنهایی را که توکل میکنند دوست دارد
گفتم: خیلی چاکریم!
گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت میکنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا میکنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر میکنند گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم
گفت: فانی قریب
.:: من که نزدیکم
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد به تو نزدیک بشوم
گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد
کنگفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟!
گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی
گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید
گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری میتوانم بکنم؟
گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگر نمیدانید خداست که توبه را از بندههایش قبول میکند؟!
گفتم: دیگر روی توبه ندارم
گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: ولی خدا عزیزو دانا است، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه
گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟
گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همهی گناهها را میبخشد
گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا میبخشی؟
گفت: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟
گفتم: نمیدانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم میزند؛ عاشق میشوم! ... توبه میکنم
گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبهکنندهها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفت:الیس الله بکاف عبده
::: خدا برای بندهاش کافی نیست؟ گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار میتوانم بکنم؟
گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشتههایش بر شما درود و رحمت میفرستند تا شما را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است.
گفتم: هیچ کسی نمیداند تو دلم چه میگذرد
گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! گفتم: غیر از تو کسی را ندارم
گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید
التماس دعا .
باور کن حبیب من
عاشق ها به آینه نگاه کردند و زلف آراستند و گفتند:«تا یار که را خواهد ومیلش به که باشد...»و بعد خودشان را نشان خودشان دادند :«فقط من را!»
اما من خودم را نگاه نکردم . من خودم را نمی خواستم باور کن حبیب من!
قرار نسیم و جویبار در پای کوه بود گل در آغوش باد قلقلک می شد.بارانُگیسوان بید هارا تاب میداد و بید ها از شوق زمزمه می کردند.عقربه های ساعت ٬به عشق زمان٬از هم جلو میافتادند. نمی دانم دنبال چه بودند آنها!
امام من... یک نفر دیگر بودم... .
فراش خزان ورق بیافشاند
نقاش صبا چمن بیاراست
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که توئی تفرإج آنجاست*
نه فقط جمعه ٬که شنبه ٬یکشنبه تا پنجشبهتا صد شنبه و تا هزار جمعه ... برای من که فرقی نمی کند. هرجا که باشی و هر زمان که بیاید٬دارم عشق تو را تمرین میکنم ٬دارم تورا روی خیالم مینویسم و دارم ...برای تو مییمرم و زنده میشوم ٬باور کن!
وقتی به یک قاصدک فوت می کنم٬حس می کنم همه دلم را بر بال های ظریف او گذاشته ام تا به خیمه گاه مهر تو بیایدو بر کف دست ِ پر بوسه ات بنشیند٬اما از تو خبری نیست٬نه نامه ای٬نه اثری٬نه ردی...
آمدنت مثل صبح ناگهانیست
و مثل نماز شب پر از شیرینی و شهد!
و مثل زیارت عاشوراآنقدر آسمانی...که خیلی زیاد!
آمدنت نشانمان خواهد داد که تو را دیده بودیم و باورت نداشتیم.
تو را صدا زده بودیم و از ته دلمان نبود.
هم سخنت شده بودیم و در خیال خور خواب غوطه می خوردیم.
... و اینکه
دوستت دارم امام زمان خیلی زیاد!